معنی جمله قرانی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
قرانی. [ق َ] (ص نسبی) قران.پول معادل بیست شاهی پول سیاه. رجوع به قران شود.
صاحب قرانی
صاحب قرانی. [ح ِ ق ِ] (حامص مرکب) صفت صاحب قران:
بعمدا علی بن عمران به آخر
رسد زین ریاست به صاحب قرانی.
منوچهری.
زمین را مهیا به مالک رقابی
فلک را مسمی به صاحب قرانی.
فرخی.
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحب قرانی بوده است.
سوزنی.
در نکویی چون عمادی از سخن
دعوی صاحب قرانی میکنی.
عمادی شهریاری.
مرکز دائره ٔ گیتی ستانی و مدار نقطه ٔ صاحب قرانی. (جامعالتواریخ رشیدی).
رجوع به صاحب قران شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به عربی
جمله، مجموع
فرهنگ معین
همگی، همه، کلام و سخنی که معنی داشته و کامل باشد (دستور)، سخن، کلام، تماماً، سراسر، خلاصه، مجمل. [خوانش: (جُ لِ) [ع. جمله] (اِ.)]
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ عمید
(ادبی) در دستور زبان، کلام و سخنی که مفید معنی بوده و مرکب از مسند و مسندالیه باشد،
(صفت) همه، همگی،
(ضمیر) همه، همگی،
(قید) تماماً،
(اسم) خلاصه،
* جملهٴ شرطیه: (ادبی) در نحو، جملهای که در آن ادات شرط از قبیل آن، «لو» و «لولا» باشد،
* جملهٴ معترضه: جملهای خارج از موضوع که میان کلام وارد شود،
فرهنگ واژههای فارسی سره
رسته، فراز، گزاره
مترادف و متضاد زبان فارسی
تمام، کاملاً، کل، همه، یکباره، یکسر، یکسره، عبارت، زمره، عداد
فارسی به آلمانی
Satz (m), Urteil (n), Verurteilen, Verurteilung (f)
معادل ابجد
439